نوشته برای من - چشم دیدن از آن تو
ما همگی دچار دردیمدرد تنگی نفس از خفقان سرد موجود!
ما نمی توانیم فریاد برآوریم از این سرمای برون!
ما مجبور به سکوتیم برای حفظ قدرت سلطان!
ما دچار دردیم!
نظرات:
خوش بنوشتی |
«مدیر وبلاگ» میگوید: |
«من به گوش تو سخن ها نهان خواهم گفت!» |
فریاد |
«---» میگوید: |
«مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم ای با شما هستم این درها را باز کنید من به دنبال فضایی می گردم لب بامی سر کوهی دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم آه می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد من به فریاد همانند کسی که نیازی به تنفس دارد مشت می کوبد بر در پنجه می ساید بر پنجره ها محتاجم من هوارم را سر خواهم داد چاره درد مرا باید این داد کند از شما خفته چند چه کسی می اید با من فریاد کند ؟ » |